دلتنگ زیارت امام رئوف ، دلتنگ صحن گوهر شاد. آتش سقاخانه را دارم. آقاجان یک کلمه، فقط بطلب.
انا فتحنای خدا یعنی ابالفضل
بی دست و فوق دستها یعنی ابالفضل
هرکس گرفتار آمده آسوده باشد
دارالادای قرض ما یعنی ابالفضل
یا کاشف الکرب الحسین ما کلید است
رمز قبولی دعا یعنی ابالفضل
نیم دلش وقف حسن نیمی حسین است
جمع شجاعت با سخا یعنی ابالفضل
دست ردش را ارمنی ها هم ندیدند
با هرغریبه آشنا یعنی ابالفضل
هرجا که شد حرف از کرم یعنی حسن جان
هرجا که شد حرف از وفا یعنی ابالفضل
بر شان او کل شهیدان غبطه دارند
بالا نشین اولیا یعنی ابالفضل
اصلا علی را دروجودش جمع کردند
آیینه حیدر نما یعنی ابالفضل
یاد قدیمی ها دوباره دم گرفتیم
سقای دشت کربلا یعنی ابالفضل
دستش جدا شد تا که بال و پر بگیرد
یعنی مقام شافع محشر بگیرد
التماس دعا.
آه حضرت مادر
فاطمه! مادر سادات! چه آمد به سرت؟
شامیان عید گرفتند به قتل پسرت
سنگ و خاکستر و دشنام و کف و زخم زبان
کوچه کوچه شده مزد زحمات پدرت
بوسه از دور به پیشانی بشکسته بزن
اگر افتد به سر پاکِ حسینت نظرت
شانه بر گیسوی زینب بزن و اشک بریز
گر به دروازۀ ساعات بیفتد گذرت
دیگر از چوب و لب خشک نگویم سخنی
بیش از این نیست روا تا که بسوزد جگرت
زینب و گیسوی خونین؛ به خدا حق داری
عوض اشک اگر خون رود از چشم ترت
چون مه نیمه درخشد به کنار خورشید
سر عباس که خود هست حسین دگرت
مادر زینب! از زینب مظلومه بپرس
دخترم! در ملاء عام چه آمد به سرت؟
یا محمّد بنگر حق ذَوِی القربی را
کُشت اولاد تو را امت بیدادگرت
ای دل” از بس سخن از سوز جگر میگویی
شعر تو در نفس سوخته گشته شررت
شامیان عید گرفتند به قتل پسرت…
آجرک الله یا صاحب الزمان
آه از شام بلا…
خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک آمد،
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت سلام…
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی،
عشق،
اسارت،
قهر و آشتی،
همه بی معنا بود . . . .
فریدون مشیری
یا صاحب الزمان
آل عبا بدون پناه اسٺ العجل
برروے نیزه هاسرماه اسٺ العجل
یااین دل شڪسٺہ ے ما راصبور ڪن
یااز براے زینب ڪبرے ظهور ڪن
آخرین نظرات